برای سادگی لحظه هایی که  مرده اند . مرثیه ای جز حسرت نمی توان خواند


گذر
آنقدر در  خاکستری  لحظه ها خیره شده بودم که از یاد بردم سپیده کی به غروب رسید . حالا من مانده ام و قدم هایی که تا انتهای شب معلق  ماند ه اند .



عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه