-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 11:21
ساده است نه؟ ترا هیچ وقت نخواهم داشت تراهیچ وقت در آغوش نخواهم گرفت ساده است عطش بوسیدن لبهایی که به دیگری سپردی ساده است باور کنم گرمای تنت را زنی دیگر در همین نزدیکی می چشد ساده است گرمای تنم را هیچ زمستانی خاموش نخواهد کرد ساده است مرگ مرگ به همین سادگی است من به همین سادگی سالهاست که مرده ام "}"...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 11:20
باران باران باران هی می گویند " هوا دو نفره است! به درک که دو نفره است" من با تنهاییم قدم می زنم عشق بازی می کنم اسمون می چشم هوا رو بغل می کنم موهام رو به آغوش باد می سپارم بگذار هر جا که خواست با خودش ببرد دستام رو باز می کنم برگ ها رو می بوسم سر به سینه آسمون می ذارم خیس می شوم خیس، خیس باران، باران،...
-
یه بعد از ظهر ساده
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 03:18
یه بعد از ظهر ساده مردی با یه قوری چای وسط گندم های که فصل درو کردنشونه رسیده. و صدای پای زنی که دمپایی پلاستکی اش را روی زمین می کشد. زن می رسد با گیسوانی که تا روی باسنش دراز شده اند. دامنش را جمع می کند، روی تکه ای سنگ منتظر گله اش می نشیند. صدای زنگوله ها می آید. بزها می رسند. بز راه خانه اش را می گیرد. زن دنبال...
-
دوستت دارم به همین سادگی
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 07:15
....... من آبستن شدم به همین سادگی از دو چشم آبی کوچولو که میلیون ها میلیون ستاره بین سینه ام جا گذاشت میلیون ها میلیون ستاره که هر شب گوشه ی دلم لیز می خورند تا خود چشمهایم بی صدا می آیند قد می کشند و صبح جنین های می شوند که یک به یک دنیا نیامده، بین مژه هایم سقط می شوند من آبستن شدم از بوسه هایی که روزی هزار بار توی...
-
بوسه
شنبه 2 دیماه سال 1391 22:40
چشمانت رو به من بده تا روی لبخندت دراز شوم و بوسه ها را یکی یکی روی حاشیه داغ لبانت بدوزم تلخ ترین قهوه دنیا هم که باشی من مست می شوم ... مست با قهوه ای که تو برایم داغ می کنی داغ می شوم و این خاصیت ناب ترین شراب دنیا ست. بوسه می شوم بوسه میشی.. و تو خوب می دانی اول و اخر دنیا همین جاست.
-
طعم گس صبح
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 00:00
صبح که میشه روزو زیر دندونام می جوم طعم گسش تا شب رو زبونم می مونه انگار زهره ماری خوردم تلو تلو تا شب دراز می کشم روی عادتم و هوسی که خالی نمیشود انگار تنهای ام رو می کشم رو تنم کسی درز نمی کنه خیالم راحت شده چند قرنی ست تمام سوراخ هایش رو به زور گرفته اند با منطقی از جنس جهل *** زیر سرم اما پر مرغ و خروس مادربزرگ...
-
امروز
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 12:48
چنان غمگینام، که در من هزار سگ بهدنیا نیامده به هزار کودک بهدنیا نیامده پارس میکنند» نیکیتا استانسکو،
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 00:25
می دانم خود را به زنده بودن زده ام اما سالهاست که مرده ام. پس تا از این کفن که با پود اضطراب و نومیدی برایم دوخته اند ، بیرون نیامده ام نمی توانم حرفی بزنم .
-
هیچ
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1388 14:58
سکون سکوتی است به رنگ هیچ به پاس کلمات سکوت می کنم هیچ می شوم دیگر دم از هیچ نمی زنم سه نقطه نه هیچ هیچ جایی برای علامت سوال نیست رها شدم بی هیچ رهایم مکن بدون هیچ
-
همه چیزآرام است
جمعه 22 آذرماه سال 1387 15:14
همه چیزآرام است وقتی هوا به شدت کافه ای است فنجان قهوه ات را هم می زنی دانه های قهوه بر بدنه تجربه های پیشین فنجان آویزان می شوند میل نوشیدن بوسه ای دیگر بر ته فنجان از ترس زانو می زند ** چکیده می شوی بر حاشیه چشم هایی که از انبوه خالی اند ته حافظه ی کافه می مانی بدون اینکه کسی حتی برای فالی دیگر برایت فنجانی برگرداند...
-
این همه سال برای زندگی نکردن بس است
شنبه 16 آذرماه سال 1387 16:10
این همه سال برای زندگی نکردن بس است تو این چهار دیواری خسته آدرسش را خودت روی ذوقم چرو ک کردی چشم هایم برای تو می چرید و دستانم مثل همیشه روی هیچ به سرفه می افتاد طعم دهانم چه زود نرسیده به خرمالو گس می شد چشمی به نامم سند نخورده اینجا کنار خودم جای من خالی است چقدر حرص می خورد باد چرا روی ریحان های من می پرد این...
-
سنگ
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 14:58
سنگ شدم روی سنگ فرش های خیابان پا که می گذارم چیزی حس نمی شود لای انگشتانم دیگر عرق نمی کند ناخن های نمی شکنند دیگرموی روی پوست شستم نمی روید می دانم به اتوبوس بعدی نمی رسم
-
برای دلم که خیلی گرفته
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 11:33
گناه من چیست تو لیز خوردی روی چشمانم اناری نارس به من تعارف کردی تا به تو نزدیک شدم ثانیه ها سریع السیر شدند قانون سوت کشید آب انار چکه شد روی روز های رفته همسایه ها یکی یکی اعتراض کردند اینجا جای عبور نیست هوا دلش گرفت ته کوچه یخ زد دستانم سرخ شدند باران که آمد بدون چتر ماندی توخیس شدی من خیس شدم تو خیس من خیس باران...
-
برای هستی
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 16:19
*** خزیده ای روی شقیقه هایم نفس که میکشم بالا می آیی و پایین می افتی مثل یه قطره گم می شی روی چشمام ..
-
تا آفتاب
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 13:14
دکمه عادتم گم شده بود وقتی فهمیدم که برهنگی صدایم سرما را به یادم آورد روبروی این باد کسی به یاد لباس پاره اش زیر چشمانش افسون نخ می کرد ایستادم شاید زیر رد پاهای مانده بر برف تکه ای صبح بیابم و به آرزوی هم زیستی با آفتاب به صلیب بکشم این چشمان پر ازدحامم را ....
-
خاطره
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 22:53
آرام بند کفش هایت را بستی باد لیوان آبی روی نزدیکترین بوسه ات ریخت و انگشت اشاره ات مرا به دورترین فاصله رها کرد اما من باز ادامه داشتم کسی صدای بریدن نفس هایم را روی چشمان فرو ریخته شب نشنید باز می گردم روی بوران دستانی که در گیومه آغوشت تکرار شده بود و روی تکاپوی بیهودگی غلت می زنم باز هم نبضم روی دلهره لبانی که...
-
من به مفهوم عشق مجرد شدم
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 16:24
من به مفهوم عشق مجرد شدم.... چکیده شدم روی چشمهای مردی از نفس های مسیح خالی از احساسی مومیایی میهمان اهرام بودم تهی از اکسیژن روی بهار خواب همسایه لحاف کشیدم من به فرمان فرعون با چوب دستی چوپانی از قبیله فاصله به مفهوم عشق مجرد شدم نیازی به محراب نبود که من باز به تکرار پندار عاشق شدم تا روی پوچ پایان از بوی گندیده...
-
اتفاق
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 16:16
اتفاق اتفاقی نارس ته گلویم مچ انداخته سرما خستگی را روی دوشم هذیان می کند روی تکرار حادثه ها دراز کشیده ام این روزها چقدر هوا گرفته کسی پیله های تنهایی اش را روی سرم می تکاند جارویی اگر بود شاید مرد سپور به یادم می آمد زباله ها را کجا بریزم ته حوصله کپک زده ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 13:37
بالشت رو به من بده تا روی حوصله ام دراز شوم و ستاره ها را یکی یکی روی حاشیه لحافم بدوزم تا هیچ وقت برای یک استکان چای بیدار نشوم ....
-
هوس
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 11:08
هوا سرد شده چمدانت را بسته ام همین حوالی زنگ خونه همسایه پریده کسی پشت در هوس لیس می زند یادت باشد رفتی پرزهای رو پیرهنت رو بتکانی ..
-
ترا قی می کنم
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:33
ترا قی می کنم دیگر ترا قی می کنم روی کهیر های ذهنم که سراز حافظه شب درآورده اند صدایت روی چشمم ورم می کند نه ماه نه قرنی دور نافم پیچیدی پر های تنت روی بالش لخت عادتم خوابم را تکه می کنند ردی اینجا روی دست هایی که دیگر نیست بوسه می نوشد تکثر شده ای مثل خوره روی زباله های فراموشی جارو که میزنم دمل باز می کنی و گاه بی...
-
هزاران در گیج
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 15:19
هزاران در گیج به هم خورد تا من در انتهای دهلیز بی دریچه خواب هایم را به سندان درد کوبیدم هزاران بار این دیوارهای گچی فروریخت تا پیکر مسموم آرزو هایم را ته دسمالی ازچشم های باران روی گونه حافظه زمان تکان دادم هزاران بار گونه های باران خیسم کرد تا دانستم برای باروری خاک همیشه باید ابری سینه وسوسه های مرا خیس کند هزاران...
-
سایه ای دیگر
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 11:29
سفره که انداختی دیدم تکه های دلم را ته سبد نان جا گذاشتی مزه ترش عرق روی چشمانم ماند دستانت روی تنم یخ زد و اضطراب لبهایت تا نزدیکی لپ هایم رسید جایی که دنیا را وارونه می دیدم چشمم به دانه های برنجی افتاد که توی شالی های شمال به دهانم آویختی مزه گس عشق بوی خاک شیر مو هایت و شن های ساده زمینی که کرم های خاکی اش هوا را...
-
طعم سیب
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 08:40
چشمانم طعم سیب می دهد سیبی گاز زده دستانم اما طعمی از ته مانده های سفره ای که برای زنان همسایه انداختی من دور می شوم از فنجان قهوه ای که برایم ریختی و طعم تلخ فالی که زن دورگرد به زور لای انگشتانم جا داد دور می شوم می روم میان جعبه مداد رنگی گم می شوم تنم بوی مداد هایی می گیرد که با آن رنگم کردی گفتی از این جعبه اگر...
-
آب نبات چوبی....
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 11:15
تمام عشقم اضطرابی است که زیر زبانت خیس می شود من تمام حواسم را به چای شیرینی که تو به هم میزنی بسته ام دلم آب نبات چوبی می خواهد آب نباتی که تو برای باز کنی **** دلم می خواهد روی خط چشمانم مشق هایم را ورق بزنی خطی روی دلتنگی هایم بکشی سرزده مرا به کوچه کودکی ببری آنجا که مادر بزرگ عصایش را به زمانی که دیگر نبود تکیه...
-
فقط دو قطره باران
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 14:56
من تمام گیاهان دارویی باغچه ات را به یک بوسه ضمانت می کنم قول می دهم از کنا ر بوته دستانم سبز شوم اینجا زیر درخت حوصله من دانه ای وول می خورد و گاهی بوی گیاه آویشنت زن همسایه را اینجا می کشاند کشان کشان دست های آشفتگی اش را بالا می برد *** به ابر ها بگو به خاطر مورچه ها ببارند تا شاید دانه ای را به دوش بکشند تا گیاه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 12:38
پشت سطر ها مانده ایم بی خیال از خط نوشته های که آرام آرام بر تن زمان شاخه می کشد ته مانده ها آرزوهایمان زخمی بال های شب اند من در انتهای آفتابم چشمی سرگردان مرا به وسعت آسمان تا تپش پاییز می کشاند باید برای آشفتگی چشمانم قاب عکسی فراهم کنم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 15:26
بر روسری اندیشه ام نقش های خاکستری دردی مرا به حاشیه اندوه گره می زند دستی مرا می کشاند خوابی مرا فرو میبرد تا کجای باران باید رفت من به انتهای کدامین چشم دخیل بسته ام زیر خیمه کدامین پلک درد هایم را دار زده ام باران می بارد و باز آبی چشمانم برای دلتنگی آسمان می گرید برای دلتنگی باران ودلتنگی چشمانی که در باران جا...
-
روی خط زمان
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 16:01
به زیباترین شکل ممکن خودم را دار زده ام پشت شلاق های ثانیه ها روی تنم زخم های زمان گندیده اند من به انتظار ساعتی دیگر روسری خورشید را می شویم وبه انتظار مسافری در راه اتوبوس هایکی یکی می گذرند این ترافیک و آلودگی چشم ها درجه سیاهی دل ها را بالا برده هوا شناسی اینبار نیز وضعیت ذهن ها را بارانی و مه آلود میداند روسری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 15:57
همیشه همین جوری است روبرویت می نشیند با کافه ای گرم صدایت را می دزدد توی نور قشنگ کافه صاحب کافه می خندد باز آغازی دیگر *** صورت حساب دلت در مشت هایت جا مانده یر می گردی مسیر را می پیمایی نمی دانی شاید زودتر از تو با دلش تسویه حساب کرده و رفته جایی همین نزدیکی بود به دنبال رد چشمانت می گردی باران حسرت می بارد و باز تو...