قرن هاست تکه های دوریت را
به حاشیه های گلیم انتظار هاشور زده ام
نخ های دلم به پوسیدگی رسیده اند
آخرین رج دلم را صد سالی است که بافته ام
دیگر نه پودی مانده
و نه چشمان تاول زده ام
تو این سیاهی می توانند
رد نقش هایت را بینند
آرام بیا
بیا
نگذار کرکس های دلتنگی
مرا به وسعت باد های شوم به خاک دهند
نگذار.......
سلام مهربانانه به دوست خوب و عزیز.....ماهم به دنیا آمدیم... 1مهرروزتولدم بود/که کم کم داردتمام می شود دراین قبیله ی سرگردان...مادر/پدرتراز/همی مادرپدرها ...!!!
کار قشنگی بود. خسته نباشید