نمی دانم آخرین روزن دلم را کجا گشودمنمی دانم آخرین رد نگاهم را کجا جا گذاشته امشاید روی سکوت اندیشه هایمهنوز باوری پوسیده ته مانده های دلم رابه هذیان می سپاردخسته شده ام از این دقیقه هااز فلش هایی که روی حوض آب کش می آیندخسته شده ام ..من نگرانمنگران اشغال هایی که ته کله ام بو گرفته اندنگرانمنگران بوی گندیده ایم که در اندیشه هایم مچاله شده انداگر باران نبارداگر هوا صاف نشوداگر ...من به این هوا عادت ندارمدعا کنید ....
سلام
موفق باشی
سلام وبلاگت بسیار عالیه