تمام عشقم
اضطرابی است که زیر زبانت خیس می شود
من تمام حواسم را
به چای شیرینی که تو به هم میزنی بسته ام
دلم آب نبات چوبی می خواهد
آب نباتی که تو برای باز کنی
دلم می خواهد روی خط چشمانم
مشق هایم را ورق بزنی
خطی روی دلتنگی هایم بکشی
سرزده مرا به کوچه کودکی ببری
آنجا که مادر بزرگ عصایش را
به زمانی که دیگر نبود تکیه می داد
دلم اب نبات چوبی می خواهد
و
نان گرم شده ای که مادر برایم لقمه می کرد
تا زودتر
قدم هایم را به سادگی کوچه های گلی بسپارم
و روی سطر های معلم
آرزو هایم را نقاشی کنم
دلم آب نبات چوبی می خواهد
تا روی دلتنگی هایم آب شوم
من گم شوم و تو
بی حساب زمان مرا پیدا کنی
چشم بگذاری
و مرا به ا ضطراب بوسه هایت بسپاری
یادت باشد
آسمان که صاف شد
حتما برایم یک آب نبات چوبی بیاری...
سلام
قشنگ بود
موفق باشی دوست من
لیلا جان سلام
آمدم دیدم و با شوق تمام خواندم
برای تان آرزوی توفیق روز افزون دارم
امیدوارم این افتخار را داشته باشم که از مطالب ارزشمند و سروده های عزیزتان در سایت سارا شعر استفاده کنم
با احترام و سپاس
سلام از لطف و محبت شما ممنونم من هم با خودندن مطالب شما حس خوبی به دست می اورم موفق باشید دوست عزیز و گرامی
چشمانم را می بندم و طعم زلال شعر خاصت را در درونی ترین زاویه روحم مزه میکنم و لذت میبرم. سربلند باشی
شیوا