طعم گس صبح

صبح که میشه 

روزو زیر دندونام می جوم

طعم گسش تا شب رو زبونم می مونه
 
انگار زهره ماری خوردم
 
تلو تلو

تا شب

دراز می  کشم روی عادتم
 
و هوسی که خالی نمیشود انگار
 
تنهای ام رو می کشم رو تنم
  
کسی درز نمی کنه

خیالم راحت شده

 چند قرنی ست

تمام سوراخ هایش رو به زور گرفته اند

با منطقی  از جنس جهل

***  

زیر سرم  اما

پر مرغ و خروس مادربزرگ نیست

پر شده از پر اضطراب  

 هی

سیخ سیخ می خوره به کله ام 

 و چشمانم هی قی می کنه

این آب مروارید لعنتی رو

**

زیر سرم صاف نیست

 سرفه ام  می گیره 

 خلط بالا می یارم 

روی تمامی روزهایی که رفته اند

 

***

انگار

کسی دندون قروچه می کند

 تا صبح  

 
**

وصبح

دوباره گس می شم

گس گس 

 بیرون که می رم

خرمالو می فروشند به جای سیب مردمان این شهر غریب.

نظرات 9 + ارسال نظر
راه سبز امید سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ق.ظ

متن نامه ی فرزند شهید علی موسوی حبیبی خواهرزاده میرحسین به پدر شهیدش در آستانه روز پدر

بنام خداوند قادر متعال

سلام پدر، ۶ ماه است که واژه پدر برایم غریب شده است. ۶ ماه است که دیگر سلامهایم جوابی برایشان پیدا نمی شود. حسرت گفتن یک پدر و شنیدن جواب، ۶ ماه است که مرا می آزارد. صدای زنگ در و سلام های بلند و توأم با خنده های تو هنوز در گوشم طنین انداز است و چه سخت است که تو آن جا باشی و من این جا روز پدر را برایت جشن بگیرم. خاطرت هست که مناسبت ها را خودم کیک می پختم و منتظر می شدم تا تو بیایی و کیک را در حضور تو می بریدم. امسال هم به بهانه روز پدر کیک می پزم و رویش با سبز می نویسم: پدر شهیدم روزت مبارک. هدیه امسال را خودم برایت می آورم، چند شاخه گل و لبخندی که بر روی لبانم نشسته است و می دانم که تو را شاد می کند.

به پسر ۸ ساله ات که تازه باسواد شده می گویم واژه پدر را خودش برایت بنویسد و همراه با گل ها بر سر مزارت بیاورد، پسری که با شوق حروف الفبا را یاد گرفت تا بتواند با نوشتن نامت تو را خوشحال کند. افسوس که آنها دلشان به چشمان غمناک پسر کوچکی هم رحم نکرد و او اولین بار نام تو را در دفترش این گونه نوشت: «شهید سیدعلی موسوی حبیبی» و با شوقی کودکانه به من نشان می داد که: فاطمه ببین درست نوشته ام و من بغضم را مثل همیشه فرو می خوردم و می گفتم: آره درسته عزیزم، نمره ات بیست است. نمره تو و پدر شهیدمان.

مادرمان نیز سخت دلتنگ است ولی محکم ایستاده تا جای تو را هم برایمان پر کند، حتی سعی می کند اشکهایش را از ما مخفی کند تا دلمان نلرزد ولی من خوب می فهمم در قلبش طوفانی برپاست. پدرجان! تو خود خوب می دانی که ما همگی محکم، پابرجا و همچنان سبز ایستاده ایم و راه سبزت را ادامه خواهیم داد. پس در آستانه میلاد مولای عدالت پیشه مان علی(ع) رضایتت را از ما اعلام کن. لااقل به خوابمان بیا و دست پرمهرت را بر سرمان بکش که سخت دلتنگ و آرزومند آنیم.

پدرم، بابای خوبم، دلم تنگ است برای خنده هایت، برای شوخی هایت، برای دست های نوازشگرت، برای شانه هایت که تکیه گاهی محکم برایمان بود. همیشه می گفتی تا من هستم از هیچ چیزی نترس ولی الان که نیستی…. اما نه، تو باعث شدی که تکیه گاهی محکمتر پیدا کنم.«خدا» کسی که امانتش را از ما گرفت و خود کفیل ما شد و من راضیم به رضای او، می دانم که مرا به آزمایشی سخت مبتلا کرد تا من حضورش را پررنگ تر از قبل حس کنم و این طور هم شد و من بسیار خوشحالم که تو در کنار او آرامش یافته ای.

به قول دکتر شریعتی: «شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمن را نمی کشد، رسوا می کند.» و در مورد تو نیز این گونه شد و شهادت مظلومانه ات، رسوایی بزرگی را برای دشمنان به بار آورد و من ۶ ماه است با افتخار سرم را بالا گرفته ام و برای همیشه افتخار می کنم که پدرم شهید راه آزادی است و من فرزند چنین شهیدی.

به گفته شهید مطهری: «مپندارید که شهدا رفته اند و ما مانده ایم بلکه آنها مانده اند و گذر زمان ما را با خود برده است.»

و من در گذر زمان ایستاده ام همچون درختی تنومند و سبز که ریشه هایی قوی در دل خاک دارد و تنش از گزند بدخواهان و تبر جنگل بانان آسیبی نمی بیند و به مظلومیتت سوگند که تا گرفتن انتقام خون تو از پا نمی نشینم و از افشای حقایق باکی نخواهم داشت.

پدرم! چه کنیم که تو برای این دنیا ساخته نشده بودی، دلت جای دیگری بود دلتنگ او بودی و وعده هایش و عاقبت چه زیبا و عاشقانه به سوی محبوبت شتافتی، برو سفر بخیر ولی هراز گاهی به ما هم سری بزن.

«رفت تا از گرد زمین پاک بماند آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند»

پدرم روزت مبارک. امیدوارم خدا به همراه دیگر شهدای راه آزادی روزتان را برایتان جشن بگیرد. ببخش مرا که دیگر قلمم توان ندارد تا بیشتر از دلتنگی هایی که خود بیش از همه به آن آگاهی، برایت بنویسد. بدان که ما راضی هستیم به رضای خدا و شادیم به شادی تو.


پدرم دیده به سویت نگران است هنوز غم نادیدن تو بار گران است هنوز

آن قدر مهر و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز

دخترت فاطمه

http://www.kaleme.com/1389/03/31/klm-23612
اینهم یک سایت امن گفتگوی سبز:
http://greenroom4.tk/
این سایت یک تولبار امن و خوب هم داره که همه سایتهای مفید سبز رو داره می شه دانلودش کرد

سیما چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ http://zakhmiezaman.wordpress.com

این طعم گس زندگی تنها حاصل جبر شرایطی است که برایمان مهیا شده و ما به جرم جهان سومی بودن و بدتر از آن زن بودن، در آغوش تنهایی هایمان؛ تکرار را دوره می کنیم و آنچه در انتها برایمان باقی می ماند تن سوخته از تمناهای ساده ا ی است که در ازدحام شرم؛ به دست زمان سپرده شده و زخم تردید جای جایش را مهر شوم بی همزبانی زده است. من و تو و هر دختر دیگری از این دیار پرافتخار اما اسیر در چنگال افکار پوسیده متحجران؛ به روزهایی امید داریم که شاید هیچگاه نیاید روزهایی که زندگی، طعم خوش بودن بدهد نه طعم گس خرمالوی گندیده کج فهمی و حماقت ....
من هنوز امیدوارم؛ تو هم ....

محسن دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://mohsentarin.persianblog.ir/

به یاد تهوع ژان پل سارتر و زیبایی مفهوم «تهوع» افتادم.
ببخشید که از این کلمه استفاده کردم اما فکر می کنم شما هم از تهوع و معنای آن لذت می برید.

مجید چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 ق.ظ http://vajj.blogfa.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید
با شعرهایی جالب و پر معنا
موفق باشید

پیمان چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ق.ظ http://peymaneha.blogfa.com

سلام خانوم منفرد
لاگتون قشنگه فضای خاص خودشو داره یاد بوف کور افتادم که وقتی خوندمش دوم راهنمایی بودم وبعد از خوندنش دو هفته گیج
موفق باشید

مرسی لطف دارید. یعنی از نوشته های من هم گیج شدید؟

فرزاد شجاع یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://shogaf.blogfa.com

سلام لیلا
سال نو را تبریک عرض می نمایم
وسال جدید را سالی سرشار از شادی و موفقیت برایتان آرزومندم
شماره ای ازت ندارم

فرزاد شجاع یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ http://shogaf.blogfa.com

سلامی دوباره
تمام شعراتون را خواندم همه بسیار زیبا بود
خیلی بی ریا می نویسید
شاد وخرم باشید

رضا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ http://marg0azadi.blogfa.com/

سلام
خوبی لیلا خانم
خیلی قشنگ بود
راستی من و که لینک نکردین

شوالیه یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:50 ب.ظ http://shovaliye65.blogfa.com

اقا دروغ چرا بگم من بوف کور خوندم گیج نشدم که هیچ دوباره ام خوندم گیج شم بازم نشدم شازده کوچولو رو بیشتر از بوف کور دوس دارم این از این

در مورد شعرات اون اولیا رو با اینا که مقایسه میکنم میبینم که خیلی قشنگ تر مینویسی اما کلا شعر سپید که تو مخم نمیره شعر نو هم کم میتونم بخونم وزن و ریتم و اینجور چیزا برام مهمه

نمیگم نوشته هات خوب نیستن من بلد نیستم درست بخونم.

ولی با این حال دوس دارم بخونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد