حاشیه زورق ستایشم
پارویی آویزان
هیجان بال دعایم را به اوج می کشد
آبی از عمیق ترین چشم
یاد های خاکستری را می تند
گاه گلوی فریاد می گیرد
من صدای خودم را در آسمان به حراج گذاشته ام
کسی نیست
روی پر شب آویزانم
دستی ستایشم را می تکاند
با من بیا
تا به یک فریاد
آونگ دعایمان را به اسمان خدا ببریم ..........